RED LINE (EP 4)

..........

یکی دو ساعت بعد پسرا برگشتن خونه. انقد خسته بودن که همشون یه گوشه ولو شدن

جونگ: آخ چقد خسته شدم

هیون: برو بابا امروز که کاری نداشتیم. چهارتا تیر زدی خسته شدی؟

جونگ: تو چهارتا تیر زدی میدونی من چنتا زدم؟

کیو: خب حالا بسه دیگه یکی بیاد شام درست کنه

هیونگ: مامانی میدونی که کار خودته!

کیو: لعنت الله علی الشیطان {!} باشه خودم درست میکنم

داشت میرفت طرف آشپزخونه که گوشی هانی رو رو میز دید.

کیو: این دیگه چیه؟ فکر کنم هانی موبایلشو جا گذاشته

هیونگ: چی؟ چی؟ کو؟ کجاس؟

کیو: ایناها بیا بگیرش

پرتش کرد طرف هیونگ ولی افتاد کنارش رو مبل

هیونگ: کیو خاک بر سرت با این نشونه گیریت

کیو: خاک تو سر خودت

هیونگ گوشیو ورداشت و تو شماره هاشو نگاه کرد

هیونگ: چه بامزه اسم دوستاش A و B و C و D هستش

جونگ: احمق جون اسماشونو ننوشته خب { اوووووووو نه بابا}

هیونگ: احمق خودتی بذار به همین A زنگ بزنم... بوق... بوق... بوق

کیونا: بله؟

هیونگ: ا هانی تویی؟

کیونا: نه من خواهرشم شما باید کیم هیونگ جون باشید درسته؟

هیونگ: بله خودمم ولی... مگه هانی خواهر داره؟

کیونا: بیا همینو کم داشتیم صدامو داره میشنوه بعد میگه مگه هانی خواهر داره؟

هیونگ: آ خب ببخشید

کیونا: خواهش میکنم. گوشیو بدم به هانی؟

هیونگ: اگه میشه

هانی: سلام

هیونگ: سلام عزیزم چطوری؟

جونگ: ای کوفت و عزیزم! چه زود هم پسرخاله میشه

هانی: خوبم. ببخشید حواسم نبود گوشیمو بردارم

هیونگ: نه اشکالی نداره آدرس بده برات بیارم

جونگ: یعنی از همین الان زن ذلیلی؟

هانی: باشه بنویس...

هیونگ: تا نیم ساعت دیگه اونجام

هانی: باشه خداحافظ

هیونگ: خداحافظ عزیزم

جونگ: اووووووووووووووووق هیونگ حالمو بهم زدی

هیونگ: به جنابعالی هیچ ربطی نداره

جونگ: بیا غیرتشم بالا زد

هیونگ: برو بابا... من رفتم خداحافظ

با عجله از خونه زد بیرون و رفت خونه ی هانی. زنگ رو زد...

-: اِ این که همون پسره س هانی تو آدرسو بهش دادی؟

هیونگ: جانم؟؟؟

-: اِ ببخشید بفرمایین تو {با صدای آروم} هانی میکشمت

درو باز کرد و هیونگ هم رفت داخل. تا از پله ها رفت بالا و رسید جلو در خونه شون کیونا یهو درو باز کرد و پرید بیرون

کیونا: سلام!

هیونگ: سلام خوشگلم! بفرما اینم موبایلت

کیونا: مرسی هانییییییییییییییی بیا امانتیت رسید

هیونگ: اِ مگه تو هانی نیستی؟؟؟؟

کیونا: نخیر من خواهرشم کیونا

دستشو آورد جلو و با هیونگ دست داد

هیونگ: خوشبختم

هانی اومد بیرون و کنار کیونا ایستاد...

نظرات شما عزیزان:

mahsa.sari

ساعت21:36---12 اسفند 1390

... بخور

راستی تولد تولد تولدت مبارک مبارک مبارک بیا ... هارو بخور تاصد سال زنده باشی...

میگم دیشب من شمع هاتو فوت کردما پس تو هنوز 15 سالت تموم نشده...

راستی خاله در موردم چی گفت ؟؟

دیشب تا جاییکه تونستم خود شیرینی کردم.............................................
پاسخ:خودت بخور خیلی بیشعوری خودم میخاستم فوتشون کنم هیچی بابا من ک داداش بزرگتر ندارم ک انقد جوش میزنی!

mahsa.sari

ساعت20:46---9 اسفند 1390

..... خوری نکن لطفا

من که هیچکاری نکردم تو باید بترسی نه من
پاسخ:میگم برو گمشووووووووووووو

mahsa.sari

ساعت21:04---1 اسفند 1390

خوب كه چي فكر كردي وبلاگ خيلي زيبايي داري كه عضوم ميخواي....

همونايي كه داري هم از سرت زيادين ...

احتمالا اونا هم يك آن به سرشون زد كه اومدن عضوت شدن

اييييييييييييييييييييييييييي ييييييييييش
پاسخ:بله خیلی هم زیبائه تو سلیقه نداری ب من ربطی نداره بعدشم با دوستای من درست حرف بزن هی من هیچی بهت نمیگم پررو شدی عوضییییییییییییییییییییی اگ ی دفه دیگه با دوستای من اینطوری حرف بزنی ب فائزه میگم ک بهش خیانت کردی! قضیه رضوانه رم میگم ک همه بشناسنت!

saeedeh

ساعت23:04---21 بهمن 1390

- [ایمیل]

جالب بود منتظرم واسه بقیش ها گلم.kiss kissپاسخ:مرسی عزیزم!فدات شم!

setareh

ساعت18:32---15 بهمن 1390

[وب سایت] - [ایمیل]

اهان راستی اگه با تبادل لینک موافقی خبرم کن
پاسخ:آره چرا که نه؟ موافقم

setareh

ساعت17:15---15 بهمن 1390

[وب سایت] - [ایمیل]

سلام خوبی؟هه هه چه باحال می شه اگه هیونگو گرگان بگیرندپاسخ:اوا نگو اینو قلبم درد میگیره!! نه عزیزم عضو نیستی

آهو

ساعت11:19---14 بهمن 1390

خیلی خوشمل بود
پاسخ:مرسییییییییییییییی!

نام :

آدرس ایمیل:

وب سایت/بلاگ :

متن پیام:

نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: